جدول جو
جدول جو

معنی اسب شور - جستجوی لغت در جدول جو

اسب شور
نوعی علف هرز بسیار تلخ، مکان شستن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاب شور
تصویر قاب شور
قاب دستمال، تکه ای پارچه که با آن ظرف ها را بشویند یا گردگیری کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بِ دُوْ وُ)
یکی از صور شمالی.
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
عمر بن شور. از روات است و درک صحبت شعبی کرده است. روات در علم حدیث به عنوان افراد با دانش و تجربه در جمع آوری احادیث شناخته می شوند. آنان با سفر به مناطق مختلف برای شنیدن احادیث، دقت در تحلیل اسناد و ملاقات با راویان مختلف، تلاش می کردند که احادیث صحیح و معتبر را از دیگر روایت ها تفکیک کنند. بدون تلاش های این روات، بسیاری از آموزه های اسلامی به درستی به مسلمانان نمی رسید.
لغت نامه دهخدا
(دَ /دِ)
دست شوی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتابۀ دست شور، آفتابه که با آن دست شویند
لغت نامه دهخدا
ژنده ای که به آب چلو یا جز آن خیسانده و ظروف چرب را بدان شویند، قاب دستمال، رجوع به قاب دستمال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رایض
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کمی شور
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
اشک تلخ. اشک نیم شور. اشک غم:
ز اشک نیم شورحسرت آلود
نمک گیر مذاق دیده محمود.
زلالی (از آنندراج).
و رجوع به اشک تلخ شود، کسی را شاکی یافتن. (اقرب الموارد) ، به گله آوردن و افزودن اذیت و گلۀ کسی را. (منتهی الارب). افزودن بر اذیت و شکایت کسی. (اقرب الموارد). به گله آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به شکایت آوردن. (زوزنی) ، دور کردن گله و اذیت کسی. (منتهی الارب). گله زایل کردن. (زوزنی) (تاج المصادر). از اضداد است. (اقرب الموارد) ، بیمار یافتن کسی را. (منتهی الارب) ، گرفتن چیزی از دیگری برای کسی جهت خشنود کردن وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شاخ برآوردن درخت. یقال: اشکأت الشجره بغصونها، ای اخرجتها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
احمق. (آنندراج). کم ذهن، یکی از مهره های شطرنج. (برهان) (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
کبچه ای که بدان پست آشورند: مجدح، کبچۀ پست شور. مخوض، کبچه یا چیزی که بدان شراب زنند تا آمیزد و مجدح پست شور باشد. نبّاج، کبچۀ پست شور. مزهف، کبچۀ پست شور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام یکی از سه آبراهۀ رودطاب در حدود فارس، و نام دیگر آن آب شولستان است
لغت نامه دهخدا
قاب دستمال بنگرید به قاب دستمال ژنده ای که با آن چلو یا جز آن را خیسانند و ظروف چرب را بدان شویند قاب دستمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست شور
تصویر پست شور
کبچه یا چیزی که بدان شراب زنند تا آمیزد مجدح
فرهنگ لغت هوشیار
دارنده اسب صاحب اسب نگاهبان وپرورشگر اسب اسپ دار، فرمانده لشکر سردار سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب سار
تصویر اسب سار
جمع اسب ساران جانورانی افسانه یی که سر اسب و تن آدمی دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب شور
تصویر لب شور
اندک شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب شور
تصویر لب شور
دارای شوری اندک
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند که از آب شور بسیار خورد، دلیل کند که عمرش کوتاه بود و معشیت وی بد - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
لبالب، سرریز کردن مایعات، مواد شوینده ی موی و سر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از جلال ازرک بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی غربی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی